ساخت خانواده و قابليت عملكردي
علاوه بر انتظار فشار رواني، عامل ديگري كه در سلامت يا قابليت عملكرد خانوادهسهيم است، ساخت / سازمان است. اشكال گوناگوني از خانواده در جامعه وجود دارند.برخي در ادارهكردن وقايع زندگي بهتر از ديگران عمل ميكنند. براي مثال، خانوادهاي كهساخت خشك و غيرقابل انعطافي دارد ممكن است در موقعيت بحراني به بهترين نحوممكن پاسخ دهد، حال آنكه خانوادهاي كه ساخت انعطافپذيري دارد ممكن است درشرايط بازآفرينشي بهترين عملكرد را داشته باشد. نقشهايي كه اعضاي خانواده را بهفعل در ميآورند باتوجه به سلامت خانواده فرق ميكنند. براي نمونه، «همبستگيسازمانيافته» سنتگرايي (براساس) نقش جنسي، انعطافپذيري مبتني بر نقش، و«نقشهاي مشترك» با سلامت شوهران همبستگي بالايي دارد حال آنكه، همبستگيسازمانيافته و مشاركتورزي «تمايزيافته» با سلامت زنان در خانوادههاي طبقه متوسطهمبسته است (فيشر، رانسوم ماتيري، و بورج، 1992، ص 399). سه شكل رايجسازماني خانواده عبارتند از: الف) قرينه / مكمل، ب) درون مركزي / برون مركزي، وج) همبسته / قابل انطباق
.، سلامت، شادي، و بهزيستي تمام اعضاي درگير ممكناست تحت شعاع قرار گيرد (شلوسبرگ، 1984).
تمايلات هيجاني تشديد شده و / يا درهمريختگي رفتاري در خانوادهها و اعضاء آنممكن است در نتيجة آن رخ دهد (روبرتو، 1991). موقعشناسي براي عملكردخانوادهها و اعضايشان، بالاخص در برخورد با عوامل فشارزاي غيرمنتظره ضرورياست. اگر موقعشناسي در كار نباشد، خانوادهها به جدال ميپردازند. براي مثال، چنانچهاولين عروسي در زندگي فرد يا نسبتاً زودهنگام (قبل از 20 سالگي) يا نسبتاً دير هنگام(بعد از چهلسالگي) باشد، مشكل پذيرش يا سر و كار داشتن با شرايط حول اين واقعهنظير تعامل با همسر جديد، هم براي اشخاصي كه ازدواج كردهاند و هم برايخانوادههايشان افزايش مي يابد (كارتر و مك گلدريك، 1988).
در كنار موقعشناسي، متغير مهم ديگر فشار غيرمنتظره رشد و تكامل و تناسب محيطخانوادگي است(ايكلس و ديگران، 1993). بعضي از محيطها براي اينكه به خانوادههاكمك كنند تا رشد و تكامل پيدا كنند و بحرانهاي غيرمنتظره را حل و فصل كنندهدايتكننده هستند و برخي اين چنين نيستند. براي نمونه، خانوادهاي را در نظر بگيريدكه در محله فقيرنشين زندگي ميكند و نانآور اصلي خانواده را از دست داده است. بهرغم آنكه خانواده حداكثر تلاش خود را ميكند، اما ممكن است به سطح قبليعملكردش باز نگردد. چنين موردي ممكن است براي خانواده ديگري كه همان فقدان راتجربه ميكند اما در محيط حمايتآميز و غنيتري زندگي ميكند، صدِ نكند.
علاوه بر موقعيتهايي كه اشاره شد، خانوادهها ممكن است در ادارهكردن وقايعغيرمنتظره زير در دورههاي زندگيشان مشكلات خاصي داشته باشند (مك كوبين وفيگلي، 1983).
1. بخت و اقبال.بخت و اقبال در دوره زندگي، غيرقابل پيشبيني است (باندورا،1982؛ سليگمن، 1981). وقتي شخص يا واقعهاي چنان تأثير عمدهاي بر فرد يا خانوادهبر جاي ميگذارد كه سبك و جوهر وجودشان را تغيير ميدهد، اندازهگيري آنغيرممكن است. براي مثال، اعضاء يك خانواده در هنگام تعطيلات ممكن است بااعضاي خانواده ديگري دوست شوند فقط به آن دليل كه خانوادهها در اتاقهايجداگانهاي در هتل اقامت كردهاند. نتيجه آن ممكن است ازدواج فرزندانشان باشد؛ارتباط كاري كه موجب ثروت / ناكامي، يا بازديدهاي گسترده از سوي هر خانوادهاي باخانه جغرافيايي ديگري ميشود. واقعه اتفاقي ديگري كه ممكن است بر خانواده تأثيرعمدهاي داشته باشد تولد فرزند معلول است. چنين فرزندي ممكن است منابع رواني ومالي خانواده را به سمت خود بكشد و استرس را افزايش دهد. در حالي كه در همانموقع تعاملات و ارتباطات خوشايند درون خانواده را كاهش دهد (سليگمن و دارلينگ،1989). همچنين ممكن است خانواده را از نظر فيزيكي و هيجاني به يكديگر نزديككند.
2. ضربه رواني / فيزيكي.برخي از وقايع طبيعي نظير طوفان شديد، زمينلرزه،تصادف اتومبيل، يا آتشسوزي روانخراش هستند. همينطور، وقوع جنايت و سوءاستفاده شنيع به افراد درگير در آن صدمه روحي ميزند. اين وقايع ممكن است به طورمنفرد يا جمعي اتفاِ افتند. آنها در اين واقعيت نقطه اشتراك دارند كه ناگهاني،اغراِآميز، و اغلب خطرناك هستند خواه براي خود شخص يا اشخاص مهم ديگر. اينتجربيات معمولا" ماهيتي هولناك دارند» (سنيدي لي و چارلز فيگلي، ارتباط شخصي،12 نوامبر، 1992).
صرفنظر از شكل يا شرايط، تجربيات روانخراش بر خانواده تأثير ميگذارند،خانوادههاي صدمه ديده كساني هستند كه ميكوشند با عامل فشارزاي فوِ عادي كهجريان عادي زندگي آنها را به طرِ ناخواسته مختل كرده است، مقابله كنند (فيگلي،1989، ص 5).
ضربه رواني ميتواند توانايي سازماني و انطباِپذيري خانواده را به هم بريزد. هر چهناراحتي و آزردگي قرباني(ها) در اين موقعيتها بيشتر باشد، ناراحتي بيشتري در كلخانواده به وجود ميآيد (فيگلي، 1989). براي نمونه، دختر نوجواني ممكن استبرقراري رابطه با برادرش را كه به وي تجاوز جنسي كرده است، ناممكن بداند. همينطور، مادر و فرزندان ممكن است پس از مرگ شوهر / پدر قادر نباشند خود را بهصورت يك واحد خانوادگي كارساز باز سازماندهي كنند. برخي از نشانههاي مرضي كهاين خانوادهها در چنين شرايطي نشان ميدهند عبارتند از: معكوسسازي نقش،جسمانيسازي تجربيات، قطع دوره زندگي رشد طبيعي، بيگانگي و تلاشهاي نامناسببراي كنترل نظير كنارهگيري عاطفي.
3. توفيق و شكست.روديارد كيپلينگ، شاعر، شعري با عنوان «اگر»نوشت كه در آنتوفيق و شكست را به صورت «شياداني» توصيف كرد كه ميبايد دقيقاً يكسان معالجهشوند. در واقع، خانوادههايي كه برنده بليطهاي بختآزمايي يا شرطبندي هستند ممكناست پي ببرند كه اعضايشان درباره اينكه چگونه اين پولها را خرج كنند، توافق نداشتهباشند. همچنين آنها ممكن است خودشان پي ببرند كه تحت انقياد مطالبات هستند.نيكنامي و بدنامي ممكن است خانوادهها يا اعضايش را از تعاملات روزمره و عادي بادوستان يا همكاران نيز جدا سازد، در نتيجه، نظامهاي اجتماعي رفاه و آسايش را ازدست بدهند.
نتايج توفيق يا شكست ميتواند افرادي كه آنها را با احساسات دوگانه و بيثباتيتجربه ميكنند بين افسردگي تا سرخوشي به حال خود رها كند. اين پيامدها ممكن استپيشرونده يا پسرونده باشند. در نتيجه، هيجانها و رفتارها ممكن است به افزايشصميميت، فاصله فيزيكي يا رواني، يا پذيرفتن مجموعه جديدي از ارزشها معطوفشوند. در يك چنين سناريوهايي، سبكهاي زندگي و وقايع چرخه زندگي تغييرمييابند.
وقتي كسي به سيستم خانواده وارد يا از آن خارج ميشود، اعضاي درون خانوادهآشفته ميشوند. اين نقطه به صورت نمودار در مقياس رتبهبندي سازگاري مجدداجتماعي مشهود است (هولمز و راهه، 1967). از 43 موقعيت استرسزاي زندگي كه دراين مقياس فهرست شده است، 10 تا 14 موقعيت مهم شامل به دستآوردن يا ازدستدادن عضوي از خانواده است.
به طور كلي، بسياري از وقايع نظير بيماري، از دستدادن شغل، يا به ارثرسيدنمقدار قابل توجهي پول غيرقابل پيشبيني و فشارآور هستند. اين رخدادها به دليلتازگيشان، مطالباتي كه براي خانواده وضع ميكنند، و تغييراتي كه اعضاي خانوادهانتظار دارند، بر سيستم خانواده تنش وارد ميكنند (كارتر و مك گلدريك، 1988).«رفتارهاي ناكارساز خانواده وقتي بروز ميكنند كه بحرانهاي غيره منتظره كه فراتر ازتوانايي طبيعي آن براي بهبودي است تعادل خانواده را برهم ميريزند » (بوركس وهينكل، 1993، ص 134). حتي در بهترين شرايط، مواقعي وجود دارد كه خانوادههاممكن است مستعد رفتاركردن به شيوههاي ناكارساز باشند.